تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی
مرا بر آتش سوزان نشاندی و ننشستی
بنای مهر نهادی که پایدار نماند
مرا به بند ببستی ، خود از کمند بجستی
دلم شکستی و رفتی خلاف شرط مودت
به احتیاط رو اکنون که آبگینه شکستی
هر آن کس که بیندت روا بود که بگوید
که من بهشت بدیدم به راستی و درستی
عجب مدار که سعدی به یاد دوست بنالد
که عشق موجب شوقست و خمر علت مستی
نوشته های دیگران()