• وبلاگ : شــبــانــه
  • يادداشت : گنجشك
  • نظرات : 1 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + آوا 

    کاش در بزم فروزنده ي تو

    خنده ي جام شرابي بودم

    کاش در نيمه شبي درد آلود

    سستي و مستي خوابي بودم
    + پريسا 

    ستاره

    (1)

    ستاره تو دلش ميخواد فرياد بکشه به گه که خيلي تنهاست ولي نمي تونه چون ميدونه که فريادش به هيجا نميرسه و ميدونه که هيچکس نمي تونه تنهاييش را پر کنه به جزيه عشق،عشقي که مي دونه هيچ وقت بهش نميرسه اخه ستاره عاشق ماه شده بود وميدونست که ماه هم جنس اون نبود پس ستاره رفت و عشقش تو دلش گذاشت اون رفت تا تنهايش پرکنه اون رفتورفت تا به يه اسمون ديگه رسيد يه اسمون با ستاره هاي ديگه اون حالا تنهاي تنها بود شايداين چيزي بود که دنبالش ميگشت اون تنهايي را دوست داشت وحالا به اون رسيده بود؟......

    وبلاگ زيبايي داري

    خوشحال ميشم اگه به منم سر بزني

    موفق باشي و سرزنده و شاد